Friday, March 27, 2015

بیمار، نورمال، سالم

برخلاف مدل پزشکی که مردم یا سالم‌ند یا بیمار، در روانشناسی مردم سه دسته‌اند :
بیمار، نورمال، سالم
فرد نورمال با نظام ارزشی و اخلاقی جامعه خود را وفق داده و ارائه کننده‌ی آن نیز هست. در نتیجه اگر فرهنگ کشوری بیمار و گرفتار باشد افراد نومال هم بیمار و گرفتارند ولی در جامعه بیمار به حساب نمی‌آیند.فرد سالم خوشبخت است و از سلامت فیزیکی-روانی برخوردار است و در مسیر تکمیل و تکامل خود و دیگران قدم برمی‌دارد. افراد سالم دنیا شبیه هم‌اند و فقط جنبه‌هایی از فرهنگ و جامعه‌ی خود را که با ویژگی‌های فرد سالم هماهنگ است را بیشتر از دیگران داشته و پرورانده. افراد دچار بیماری روانی، عصبی یا اختلال شخصیت در جوامع مختلف شبیه هم‌اند. آنچه که افراد جوامع مختلف را از هم تمیز داده، افراد نورمال آن جوامع است که ۷۰-۸۰ درصد هر جامعه را تشکیل می‌دهند.
یک – فلسفه و جهان‌بینی او جنبه‌های واقعی و علمی را در نظر داشته و متکی به اصول اخلاقی انسانی و روحانی است.
تقدس انسانی را به صرف انسان بودن می‌پذیرد. خود و دیگران را خوب و درحال رشد و تکامل می‌بیند و راه را برای خود و دیگران هموار می‌کند. نظام باورهای او در چهارچوب همین فلسفه و جهان‌بینی است. در حالی که حقیقت همیشه زیبا نیست و زیبایی همیشه حقیقت نیست اما نقطه‌ی برخود این دو از آن اوست.
دو – فرد آرمان‌خواه
اگر به من و شما مرغی بدهند و بگویند آن‌را برای غذای امشب آماده کنید، فرد ایدئولوگ تمامی اجزای آنرا بدون ارزیابی، درسته مصرف کرده در حالی که فرد آرمان‌خواه تفکیکی قائل شده و آنچه برای سلامت انسان و علم زمانه و حتی با چشایی او سازگاری ندارد دور انداخته و بخشی را مورد مصرف قرار داده که همه‌ی اجزای آن خوب است.
فرد سالم فردی ایدئولوگ نیست. نمونه‌های ایدئولوژی در مذاهب و سیستم‌های سیاسی-اقتصادی مانند مارکسیسم و یا کمونیسم است
و فرد ایدئولوگ تمامی اجزای این مجموعه را با بدی و خوبی‌ش پذیرفته و حتی تا پای کشتن و یا کشته‌شدن نیز پیش می‌رود.
سه – توجه و اهمیتی فوق‌العاده‌ای برای واقعیت قائل است.
او از قبل کوشش برای توصیف و تخیل ِ جهان واقع نکرده بلکه تمام توان و نیروی خود را به کار می‌گیرد تا دریابد و کشف کند واقعیت چیست آنگاه اگر آن را دوست ندارد و درست نمی‌داند و نمی‌پذیرد از راه‌های واقع‌بینانه در جهت حل آن بر‌آید. در حالی که فرد نورمال و بیمار، واقعیت را آنگونه که میخواهد می‌بیند و آن‌گونه حس و احساس می‌کند که دوست دارد و کوششی به جهت درک و کشف واقعیت نمی‌کند.
چهار – میل و کوششی فراوان برای کشف و درک حقیقت دارد.
پنج – اهمیت، ارزش و اصالتی برای علم قائل است.
شش – آگاهی و آشنایی با مبانی و اصول فلسفه.
فلسفه به عنوان مجموعه‌ای از آگاهی‌های منتج به باورها و اعتقاداتی که میوه‌ی استدلال منطقی است تلقی می‌شود. موضوعات فلسفی پرسش‌های اساسی انسان هستند که علم قادر به پاسخ‌گویی آن‌ها نیست
هفت – اهمیت و ارزشی برای هنر قائل است.
هشت – فرد سالم، زیباشناس و زیباپسند است.
نــه – دارای عقل بوده و از آن در همه‌ی جنبه‌های زندگی استفاده می‌کند.
اول: عقل به خودی خود به وجود نمی‌آید و رشد نمی‌کند.
دوم: عقب افتادن رشد عقل در هر سنی قابل جبران است.
سوم: عدم استفاده از عقل همانند عدم وجود آن است.
عاقل به گونه‌ای می‌اندیشد که طبیعت کار می‌کند. یعنی انطباقی میان نظام فکری، منطقی و عقلی او وجود دارد که با طبیعت سازگار است. تظاهرات اولیه‌ی عقل در هفت سالگی نمایان می‌شود و در فردی که از امکانات و محیط مناسب برخوردار باشد بین ۱۸ تا ۲۲ سالگی به کمال خود می‌رسد و بنابراین اگر به مرحله‌ی بالاترِ دریافت و برداشت صوری و ذهنی(post formal operational stage) رسید، این فرد توانایی درک همه‌ی پدیده‌های جهان طبیعت و یا واقعیت را دارد.
ده – پذیرفتن اصل این‌همانی یا «اصل هوهویت»
یـــازده – پذیرفتن اصل علیت :
در جهان هیچ چیز بی‌علت و سبب اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد. هر معلولی دارای علت یا علت‌هایی است. این اصل به نوعی تعمیم اصل این‌همانی است. در نتیجه وقوع هیچ حادثه و اتفاقی را بی‌علت نمی‌داند، که این علت بر اساس قواعد و قوانین مشخصی حرکت می‌کند و بنابراین در جهانی زندگی نمی کند که بر اساس تصورات و تخیلات، دنیا دگرگون شود یا بر اساس میل فردی جهان آنگونه شود و یا چون دیگری چنین خواسته جهان چنین شده.
دوازده – انسان سالم درباره‌ی موضوعات دچار تضاد و تناقض نیست.
سیـــزده – این واقعیت را می‌پذیرد که جهان بر اساس احتمالات و امکاناتی که در مقابل خود دارد، موجب حوادث و اتفاقاتی می‌شود.
این تصور که جهان از آغاز تا پایان نوشته شده، ناشی از کوته نظری و بسته بودن ذهن و ضمیر ماست و یا نوعی از خودشیفتگی ست و به نظر نمی‌رسد سرنوشت و قضا و قدر و تقدیری در کار باشد. برخی بر این باورند که فقط بعضی از حوادث از قبل نوشته شده در حالی که اگر فقط یک حادثه اجباری باشد تمام حوادث قبل و بعد از آن اجباری خواهد بود.
چهــــارده – پذیرفتن مرگ به عنوان واقعیتی گریزناپذیر.
می‌داند که در «جهان کؤن و فساد» است یعنی هرچه در این جهان مادی به وجود آمده دیر یا زود نابود می‌شود. مرگ را به نوعی دنباله‌ی زندگی و نه مختلف و متفاوت از آن می‌داند و با این واقعیت آشناست که اگر از زندگی بهراسد از مرگ می‌ترسد و اگر با زندگی سازگاری و راحتی داشته مرگ ساده‌تر و آسوده‌تر است.
پــــانزده – اهمیت ویژه‌ای برای وقت و زمان قائل است. موضوع زمان پیچیدگی های فراوان دارد:
الف- انطباق و برابرسازی زمان کیفی درونی با زمان کمی بیرونی.
ب- دانستن اندازه و وقت لازم برای انجام هرکاری.
پ- فرد سالم نگران گذشت زمان نیست. جملاتی مثل «وقت من تلف شد»، «عمرم هدر شد»، «چیزی یاد نگرفتم»، «فلان فرد هم که نیامد» بیان می‌کنند و از این طریق زهر و سم به کام خودشان می‌ریزند. فرد سالم در حالی‌که از گذشت زمان خبردارست، گرفتار وسواس و نگرانی درباره گذشت زمان نیست.
ت- فرد سالم غافل از گذشت زمان نیست. اینگونه نیست که به یکباره متوجه شود زمان زیادی گذشته مثلا ظهر یا شب شده و از کاری که باید به انجام می‌رسانده غافل شده.
ث- برابری امروز و فردا موضوعی بسیار مهمی در سلامت روانی ست. فرد سالم اگر در مقابل این پرسش قرار بگیرد که «درد را امروز می‌کشی و لذت را فردا» یا «لذت برای امروز و درد برای فردا»، همیشه پاسخ او این ست که درد را امروز می‌کشم و لذت را فردا.
شـــانزده- داشتن نظم و ترتیب.
مطالعات علمی نشان می‌دهند که افراد موفق و ناموفق، در بیشتر زمینه‌ها در جهت اهمیت‌دادن به موضوعات مانند یکدیگرند، فقط با این تفاوت که افراد موفق موضوعات مهم زندگی(سلامتی جسم و روان، مطالعه، کار، بهبود روابط و…) را در اولویت‌های اول خود قرار داده و دیگران با اینکه بر اهمیت آن موضوعات واقفند ولی در جدول ترجیحات و اولویت‌های روزانه‌ی خود جایی برای آن‌ها در نظر نمی‌گیرند و چون در روز بیش از بیست کار انجام نمی دهند، ای بسا سال‌هاست که به فرصت انجام آن موضوعات دست نیافته‌اند.
هفـــده – داشتن هدف، مقصود و معنا در زندگی:
او دقیقا می‌داند که اکنون کجاست و به کجا باید برود، هدف را تعیین کرده و راه رسیدن به آن را تبیین نموده است. هدف‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند: کوتاه مدت(دو روز تا دو ماه)، میان مدت(دو ماه تا دو سال) و بلند مدت(دو سال تا پنج سال). کسب علم و آگاهی، شغل، سلامت فیزیکی و روانی، روابط اجتماعی، تفریح و سرگرمی از جمله مسائل مهم و اساسی زندگی هستند که باید برای آن‌ها هدف‌گذاری کرد.
هجـــده – تفکیک بین وسیله و هدف: بسیاری از مردم به دلیل آسیب‌ها و یا باورها و اعتقادات کودکی، در آغاز آنچه وسیله‌ست را هدف می‌گیرند. مثلا اگر پول وسیله‌ای‌ست برای برآوردن نیازهای انسانی، برخی پول را به عنوان هدفی تلقی کرده و به دنبال کسب آن به هر شکل و فرمی و نگه‌داشتن و خرج‌نکردن آن هستند. در نتیجه با وجود اینکه در ظاهر میلیون‌ها دلار پول دارند، رنجی که از پول‌های داشته‌ی خود می‌برند به مراتب بیش از رنج پول‌های نداشته‌ی فقیران هست.
مثال دیگر در این زمینه، ازدواج است. تا امروز ازدواج، تشکیل و یا نگه‌داشتن خانواده به عنوان هدفی بوده در حالی که امروزه انسان به دلیل توانایی‌هایی که پیدا کرده و به مرحله‌ی استقلال، آزادی و خودکفایی رسیده، ازدواج هدف نیست بلکه وسیله‌ای‌ست برای سلامت فیزیکی و روانی و رشد و خوشبختی. درنتیجه اگر ازدواج منتج به اهداف مذکور نمی‌گردد این که باید ازدواج کرد یا چنین هدفی داشت، باید کنار گذاشته شود.
نـــوزده – سیستم اخلاقی درست، مناسب و پذیرفته‌شده:
آنچه به عنوان سیستم اخلاقی میشناسیم، پنج اصل اصولی و اساسی ست.
«عدالت و انصاف، واقعیت و حقیقت، رهایی و آزادی، محبت و عشق، حرمت و حیثیت»
همیشه حقیقت را می‌گوید و راستی که میداند ابراز می‌کند حتی اگر به ضرر و زیان خود و دیگران باشد. او به خاطر منافع خود، مصلحت یا هر موضوع دیگری بر روی اصول اخلاقی پا نمی‌گذارد.
بـــیست – تعریف فرد سالم از انسان: امروزه دو تعریف از نظر فلسفی و علمی وجود دارد:
انسان موجودی‌ست ناقص.
نه کثیف، نه نجس، نه گناهکار، نه بد، نه خوب. از نظر علمی انسان موجودی‌ست ناقص که از طریق پرورش، تعلیم و تربیت و تجربیات زندگی به سمت کمال می‌رود.
انسان موجودی‌ست که از آینده خبر دارد و می‌تواند آینده را از همکنون بسازد و مسئولیت این ساختن را بر عهده‌ی خود و دیگران می‌داند. به همین دلیل است که فقط و فقط انسان است که مضطرب و نگران می‌شود زیرا از آینده خبر دارد و چنین حال و احساسی در حیوان نیست، با وجودی که در ترس انسان و حیوان مشترک‌ست.
بیست و یـــک – انسان همیشه هدف است نه وسیله، انسان شخص است نه شیء و کالا:
هیچ انسانی را نمی‌توان هیچ‌زمان به پای هیچ بتی، از خدا گرفته تا باورها و اعتقادات حتی آرمان و ایدئولوژی فدا کرد. هدف از همه‌ی اینها انسان‌ست. انسان را نمی‌توان کشت تا جامعه‌ای بهتر باشد. انسان را نمی‌توان از میان برداشت تا دموکراسی و آزادی برقرار شود. انسان به خودی خود هدف است.
نگاه شیء و کالاگونه به انسان، ناچار فرد را به این نتیجه می‌رساند که خودِ فرد نیز کالاست. انسان را می‌فروشد و می‌خرد. درنتیجه با بروز اولین علائم پیری و فرسودگی در خود، احساس بی‌ارزشی می‌کند. این نگاه ویران‌گر است.
انسانی که به خود به عنوان کالا نگاه می کند، حتی اگر زیباترین و بهترین و باهوش‌ترین و عاقل‌ترین باشد، چون ایام پیری و شکستی و از دست دادن توانایی‌های جسمی و ذهنی-روانی فرا می‌رسد، رنجی که می‌برد چند برابر کسی‌ست که از آغاز خود را شخص می‌دیده اما ظاهر زیبا و هوش و عقلی آنچنان هم نداشته.
بیست و دو – فرد سالم به خود و دیگران اجازه داده نظام باورها و اعتقادات و هر سیستم و سازمانی را نقد، انتقاد و علیه آن‌ها اعتراض کند. او این واقعیت را دریافته که همه‌ی سیستم‌ها، سازمان‌ها، باورهاو اعتقادات، آن زمان که زیر شلاق نقد و انتقاد و اعتراض قرار می‌گیرند، پاک می‌شوند و صیقل می‌یابند و ارزش و اهمیت بیشتر یافته و شایسته انسان می‌شوند.
هرگز دشمنی خود را متوجه انسان نکرده زیرا انسان را مقدس، شخص(نه کالا)، هدف(نه وسیله)و موجود ناقصی می‌داند که به سمت کمال حرکت میکند.
اما به باورها، جهان‌بینی و فلسفه و نظریات به راحتی حمله می‌کند به دو دلیل:
یک آنکه آنرا بهتر کند
دیگر آنکه هیچ باور و اعتقادی از آنِ کسی نیست.
با اعتراض به باور و عقیده‌ای به کسی توهینی نشده. مردمانی که باور و اعتقادی دارند باید توان اثبات آن را داشته باشند یا انتقاد و اعتراض دیگران را به عنوان حق و واقعیت بپذیرند.
فرد سالم آمادگی دارد باورها و نظریات و اعتقادات خود را، خود و دیگران مورد انتقاد و اعتراض قرار دهند.
با خود و دیگران در جنگ و ستیز نیست ولی با هر نظام باورها و اعتقاداتی درگیر شده، این واقعیت و حقیقت را پذیرفته که از طریق آزادی بیان و عقیده و برخورد و تضارب افکار و عقاید مختلف و متفاوت میتوان عقاید بهتری پیدا کرد و راحت‌تر و آسوده‌تر زیست.
دکتر هلاکویی

No comments:

Post a Comment